پارت چهارده

زمان ارسال : ۳۸ روز پیش

سورن ماشین را به پرواز در آورده و اشکان خود را به صندلی چسبانده بود و دستگیره‌ی سقف را محکم توی دستش گرفته بود. سورن عجله داشت و از دست دادن این موقعیت شدنی نبود. ساعت از نه شب گذشته بود و او تا مقصد فاصله‌ی زیادی داشت. دستکش‌های سیاه و چرمی‌اش را رو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید